نیمفضاها در انتقال
هر کسی که با مدرسهی فوتبال اسپانیا و آمریکای جنوبی سروکار داشته باشد، اغلب با این جمله مواجه خواهد شد که دفاع و حمله از یکدیگر جدا نیستند، بلکه در واقع “یکی” هستند. بنابراین فرصتها و مزیتهای نیمفضاها برای تیمی که توپ را در اختیار دارد ارائه شدهاند، اما اهمیت نیمفضاها در هنگام دفاع نیز صدق میکند.
اساسا جدا کردن دفاع و حمله تنها برای در نظر گرفتن مستقیمِ جنبههای استرانژیکِ وضعیتها و فازهای خاص مفید است. چیزی که در پشت این وحدت دفاع و حمله وجود دارد، ترکیب جنبههای بسیاری است که مستقیما در فاز دیگر بازی تاثیر میگذارند. بنابراین یک بازی مالکیتی پایدار، هوشمند، با مقیاس بالا و با امنیت عالی در حال پشتیبانی کردن از دفاع است،
همانطور که یک پرس (ایجاد فشار برای بازپسگیری توپ) و ضد پرس خوب (اگر بازیکنی تحت فشار تیم حریف توپ را از دست بدهد و همتیمیهایش بهجای تغییر شکل تیمی خود برای دفاع کردن، به سرعت برای بازپسگیری توپ اقدام کنند، آنگاه ضدپرس صورت گرفتهاست)، از یک حملهی قاطع پشتیبانی میکند. نیمفضاها از این نظر شخصیت ویژهای دارند.
اگر بازیکنی نیمفضا را در اختیار گرفته باشد، به طور مرتب از نیمفضایی به نیمفضای دیگر در حال حرکت باشد و توپ را برای مدتی طولانی در این مناطق حفظکند، آن تیم نهتنها از مزایای تهاجمی نیمفضاها بهره میبرد، بلکه گزینههای جالبی برای ایجاد فشار روی تیم حریف در زمان از دست دادن توپ در اختیار خواهد داشت.
به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که نیمفضای دورتر –نسبت به جایی که توپ از دست رفته است- بهسرعت توسط وینگری که تورفتگی ایجاد کرده است، پر شده و پوشش داده شود. بازیکن حاضر در نیمفضا میتواند با حالتی تهاجمی (aggressive) به میانهی زمین رود، بازیکن حریف را تحت فشار قرار دهد، یا توپ را پس بگیرد و یا او را به سمت گوشهی زمین هدایت کند.
پس از آن، بازیکن حریف یا باید در اطراف سدِ ایجاد شده توسط تیم مدافع بازی کند و یا توپ را به میانهی زمین و جایی که لحظاتی پیش قرار داشت برگرداند که فشردگی ایجاد شده حاصل از این اتفاق، به نفع تیم در حال دفاع خواهد بود. به همین ترتیب، امکان ایجاد تلههای ضد پرس نیز وجود دارد که با اشغال نیمفضاها، از قبل ایجاد میشود و مسدود کردن میانهی زمین را آسان میکند.
هنگام انتقال فاز از دفاع به حمله نیز، روند مشابهی طی خواهد شد. تیمی که در فاز دفاعی خود بر نیمفضاها تسلط داشته باشد، میتواند مرکز میدان را نیز در اختیار بگیرد، جاییکه آنها میتوانند دسترسی خوبی در اختیار داشته باشند و یا دستکم حریف را به گوشهی زمین هدایت کنند.
پس از آن میتوان از نیمفضاها فراتر و تا حدودی به فضای باز رفت و سپس از نیمفضاها برای ایجاد گزینهها استفاده کرد. ( مثلا هدایت حریف به سوی گوشه، آزاد کردن نیمفضای نزدیک و سپس ضدحمله زدن در آنجا). یک بازیکن میتواند از شلوغی استفاده کرده، توپ را تصاحب کند و یک ضدحملهی خوب تدارک ببیند؛ بهعبارت دیگر، گروهی از بازیکنان در نزدیکی توپ حاضر میشوند و راحتتر و آزادانه میچرخند تا در صورت تصاحب توپ، موقعیت بهتری برای ضدحمله در اختیار داشته باشند. از نیمفضاها میتوان به سمت گوشه و یا مرکز زمین بازی کرد و یا بازی را به نیمفضای دیگر انتقال داد.
علاوه بر این، اکثر تیمها در هنگامیکه مالکیت توپ را در اختیار دارند، عرض ایجاد میکنند، ولی ایجاد عرض و بردن بازی به گوشهی زمین در یک ضدحملهی مستقیم مورد نیاز نیست، چرا که نیمفضا میتواند همان مزیتها را فراهم کند. حریف تنها چند بازیکن و فضای بسیار زیادی برای پوشش دادن دارد،
بنابراین بهراحتی میتوان با ایجاد عرض کمتر در ضدحمله، بازیکنان حریف را -بدون از دست دادن گزینههای پاس و همینطور پویایی تیم- در نیمفضاها (بهجای گوشهها) وادار به عقبنشینی کرد. زمانیکه ما در حال تدارک یک ضدحمله -با نفراتی که در فاصلهی کمی در عرض یکدیگر قرار گرفتهاند- هستیم، در واقع بهطور موثر فضای وسیعی را در گوشهی زمین در اختیار حریف گذاشتهایم. تیمهای راجر اشمیت نمونههای خوبی از این شیوهی بازی هستند. حتی برای اشمیت، در اختیار داشتن مرکز زمین و نیمفضاها، نقشی کلیدی در درک تهدیدات آنها در ضد حملات بازی میکند.
حتی اگر از نیمفضاها بهصورت عمودی استفاده نشود، باز هم در امر انتقال تاثیر مثبتی دارند. گلادباخ تحت هدایت فاوره (در زمان اوج این تیم در فصل دوم سرمربیگری فاوره)، توسط بازیکنانی که با فاصلهی کمی در عرض یکدیگر قرار داشتند،
جابجایی توپمحور -جابجایی تیم بر اساس موقعیت توپ- را با پوشش موقعیتمحور -پوشش فضاهای مختلف در زمین بدون توجه به محل قرارگیری توپ- ترکیب کرده و به مرحلهی اجرا درآورده بود. همین باعث میشد که همیشه نیمفضاها را به خوبی اشغال کنند و یک عرض کم در زمان انتقال تیم به فاز تهاجمی در اختیار داشته باشند.
سپس آنها میتوانستند با یک حرکت ترکیبی سریع و تنها با یک لمس توپ، رو بهجلو حرکت کنند -مانند کاری که رویس و شرکای او در فاز تهاجمی انجام میدادند- و یا با به جریان انداختن بازی رو بهعقب، از ضد پرس حریف فرار کرده و از آنجا با مالکیتی پایدار و عمیق شروع به بازیسازی کنند. ترشتگن (دروازهبان)، دانته و نویشدِتِر (هر دو دفاع وسط) بازیکنانی مناسب این سبک بازی بودند. نیمفضاها نهتنها ارتباطی ایدهآل یین مناطق مختلف زمین در سطح افقی ارائه میدهند، بلکه در مناطق عمودی نیز به همان اندازه موثر هستند.
بهنوعی، نیمفضاها یک “نقطهی اتصال” در زیر چتر مناطق مختلف دیگر هستند. در حالیکه گوشههای زمین برای ایجاد شکاف در تیم حریف مناسباند، مرکز زمین را بیشتر میتوان “منطقهی سازماندهی بازی” دانست. از نظر تئوری، تقسیم ویژگیهای شخصیتی مناطق مختلف با در نظر گرفتن سبکهای خاصی از بازی (مثلا روش گردش توپ برای دفاع کردن و غیره)، موضوعی جالب برای مقالات آینده بهنظر میرسد.
اما ابتدا بیایید نگاهی بیندازیم به این که چرا نیمفضاها از این ویژگیها و اهمیت تاکتیکی خاص برخوردارند؟
ویژگیهای خاص نیمفضا در تاریخ تاکتیکها
نیمفضاها دارای ماهیتی استراتژیک و بنیادی هستند که در عواقب، تعاملات و خصوصیات مختلف آنها منعکس میشود. با این حال، نیمفضا شخصیت خود را تنها از این جنبههای اساسی نگرفته است؛ بلکه دلایل تاکتیکی هم در این شخصیت اثرگذار بودهاند.
این منطقه معمولا در بیشتر ترکیبهای رایج حائز اهمیت است. فراوانی ترکیبهای مختلف -و از این رو اثرات تاکتیکی مثبت نیمفضاها- تاریخی هستند. در نهایت، ترکیبها صرفا تنظیماتی هستند که برای رسیدن به یک هدف مشخص در فلسفهی بازی یک مربی طراحی شدهاند. از فرهنگها و سنتهای مختلف، فرآیندها و ترکیبهای مشابهی تکامل یافتهاند که اغلب مترادف با یک کشور یا سبک بازی خاص هستند. در نهایت ترکیبها، تنها ابتکاراتی هستند که قصد دارند یک روش بازی را طبق فلسفهای که مربی در تمرینات ارائه میدهد ساده کنند.
ترکیبها همچنین روی کاغذ و به عنوان تلاشی برای مرتب کردن بازیکنان طراحی شدهاند و به آنها (بازیکنان) یک شخصیت خطی میدهند. هیچ آرایش مدور و یا توزیع تصادفی توپی در ترکیبها وجود ندارد، اما ساختارهای واضحی به صورت خطی و یا در غیرخطیترین حالت بهصورت سه مثلث وجود دارند -که عمدتا بهصورت خطی نیز سازمان یافتهاند- و صرفا به عنوان راهی برای نظم بخشیدن به امور مورد استفاده قرار میگیرند.
این دو جنبه -ماهیت وجود ترکیبها و ویژگیهای فرهنگی در فوتبال- در ترکیب با روش طبقهبندی “میانه” و “گوشهها” که به آن اشاره شد، یک شخصیت منحصر به فرد و ویژه را برای نیمفضا تضمین میکنند. به طور خلاصه، به دلیل آنکه در واقع در طراحی ترکیبهای مختلف، قرار گرفتن بازیکنان در نیمفضاها برنامهریزی نشده است، این مناطق میتوانند اثرات ناخوشایندی در حرکات ترکیبی و تعویض مناطق برای حریف ایجاد کنند.
بسیاری از تیمها بازیکنان مرکزی خود را کمی متمایل به گوشهها قرار میدهند، برخی دیگر به بازی بازیکنمحور در گوشهها روی آوردهاند و یا –به ویژه در انگلیس- وینگرها اصلا به سمت مرکز زمین حرکت نمیکنند. در مقابل تمام این سناریوها، بهره بردن از نیمفضاها بسیار موثر و با ارزش است. از آنجا که نیمفضاها هرگز واقعا از نظر تاریخی مورد توجه قرار نگرفتهاند (البته به استثنای مربیانی نظیر ارنست هاپل، سرمربی فقید اتریشی)، معمولا برای رقبا به طور غافلگیرانهای مهلک هستند.
بنابراین برای مدتی طولانی، جنبههای خاصی از ترکیبهای معمولی و خستهکننده و حرکات استاندارد در زمین در برابر نیمفضاها آسیبپذیر بودهاند. ۴۴۲ افقیِ غیرفشرده و عموما متقارن مورد استفاده در دهههای ۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی -چه در بازیسازی (فضاهای نزدیک به مهاجمان منفعل) و چه در بازی تهاجمی (شکافهای عریضتر در نیمفضا) یک نمونهی برجسته است.
این آسیبپذیری همچنین به دلیل تاکتیکهای استاندارد -مانند وینگرهایی که به مرکز نمیآمدند و بازی بازیکنمحور آنها بود. با تغییر شکل و جایگیری بهتر توسط بازیکنان، برخی از این مشکلات ترکیبها میتوانند برطرف شوند، اما نقاط ضعف اصلی معمولا همچنان باقی میمانند. ترکیبهای خاص شخصیتها (ویژگیها)ی مختص خود دارند که میتوان از آن ویژگیها در تفسیر کلاسیک همان ترکیبها استفادهکرد.
در اینجا جنبههای تاکتیکی نیمفضاها مطرح میشوند و اینکه چرا آنها در برابر ترکیبهای استاندارد تاثیرگذار هستند؟ با بازی مورب بهراحتی میتوان زوایای پاس و شکافها را تحت تاثیر قرار داد و این اثر بهدلیل مرکزمحور یا گوشهمحور بودن ترکیب تیم حریف افزایش مییابد.
تیمی را تصور کنید که با ۴۴۲ عریض در حال دفاع کردن است. ازآنجا که آنها عریض بازی میکنند، نیمفضاها آزاد هستند (بازیکنان مرکزی در وسط زمین و وینگرها در گوشهی زمین قرار گرفتهاند). تیمِ در حال حمله دو بازیکن را روی یک خط عمودی در نیمفضا قرار میدهد، یکی روی نیمفضای زمین حریف در خط میانی و دیگری در نیمفضای زمین خودی.
هیچیک از شش بازیکن جلوتر تیمِ در حال دفاع نمیتواند حرکات و جابهجاییهای آنها را پوشش دهد. اگر مهاجم برای پوشش بازیکن حاضر در نیمفضا به عقب برود، فضا را در میانهی میدان از دست میدهد، به فشردگی ترکیب آسیب میزند و در ایجاد دسترسی مشکلآفرین خواهد شد. اگر بازیکن حریف در گوشهی زمین بود، این مهاجم حداقل میتوانست این بازیکن را به دورتر هدایت کرده و او را از همتیمیهایش جدا کند و اگر بازیکن حریف در مرکز زمین قرار داشت،
مهاجم بهراحتی میتوانست به او دسترسی داشته باشد. علاوه بر این، در حرکت تیم روبهجلو، مهاجم معمولا جابهجایی چندانی ندارد و نمیتواند از شکاف ایجاد شده در میانه بهخوبی محافظت کند. در فوتبالِ فضامحور امروزی، این مشکلات بهندرت وجود دارند، اما دیده شدهاند. کافیست لیگ برتر انگلیس حرفی بزند تا همه این سوال را مطرح کنند:
نتیجهگیری: آیا نیمفضا بهتر از میانهی زمین است؟
با شور و اشتیاق فراوان مایلم بگویم اینطور به نظر میرسد که نیمفضاها از دیدگاه استراتژیک دومین منطقه که نه، بلکه مهمترین منطقه هستند. اگرچه مرکز دارای مزیتهای بیشماری است و بهسادگی نزدیکترین منطقه به دروازه است، اما شباهتهای زیادی بین نیمفضا و مرکز از نظر مزایا وجود دارد. علاوه بر این، نیمفضاها با تنوع بیشتری همراه هستند. از مرکز شما مستقیما میتوانید بازی را به دو منطقهی مشابه انتقال دهید،
از نیمفضا دوگزینهی متفاوت در اختیار خواهید داشت. بهعنوان مثال حتی همین مرکز. همچنین اثر زیر وجود دارد: به دلیل اثرات همافزایی(وادار کردن بازیکنان حریف به جابهجایی و باز شدن لحظهای فضا برای ارسال پاس مستقیم رو به جلو) انتقال بازی از نیمفضا به وسط موثرتر از انتقال از وسط به نیمفضا و یا تلاش برای ایجاد برتری عددی در دو منطقهی میانی است.
پس از آن، شخصیت مورب نیمفضاها مطرح میشود. در مرکز زمین، میدانهای دید عمودی هستند و بازی ترکیبی ایجاب میکند تا شما تا حدی خود را از دروازه دور نگه دارید. در نیمفضا، تمام گزینههای اساسی و هشت جهت ممکن برای حرکت باقی میماند، اما میدان دید عمودی نیست و با کمی زاویه به سمت دروازه قرار دارد.
همچنین مشاهدات عملی بر سر این دو منطقه نشان از برتری نیمفضا نسبت به گوشههای زمین در ارسالهای بلند از راه دور دارند. در مرکز زمین دو جهت برای انتقال بازی با عبور توپ از دو منطقه وجود دارد، ولی در نیمفضا تنها یک جهت برای این کار در اختیار است. هرچند با انجام این کار توپ از نیمفضایی به نیمفضای دیگر با خصوصیات مشابه منتقل میشود که احتمالا مناسبترین مکان برای تعویض منطقهی بازی است (در ارسال توپ از یک گوشه به گوشهی دیگر هم توپ به منطقهای مشابه میرود، ولی برای موثر بودن این تغییر منطقه، توپ باید آنقدر سریع حرکت کند که کنترل آن تقریبا غیرممکن میشود).
در مجموع، بحث در این باره بیش از حد فنی است. واقعیت این است که در رسانههای عمومی به ندرت به این نیمفضاها اشاره میشود، حتی با اینکه این کلمه جزء جدانشدنی واژگانِ استانداردِ آنالیزهای یورگن کِلوپ هستند و پپ گواردیولا نیز به صراحت در تمرینات خود از آن استفاده میکند و این مناطق از نظر استراتژیک بسیار مهم هستند.
هدف این مقاله ارائهی یک نمای کلی از جنبههای استراتژیک نیمفضاهاست، هر چند ما تاکنون تنها جلد کتاب را بررسی کردهایم. جنبههای تاکتیکی فردی و گزینههای دریبل زدن یا حتی گزینههای پاس دادن (مانند تاثیر نیمفاصله روی پتانسیل ارسالهای در عمق) و همچنین فرآیندهای تاکتیکی برای دفاع از نیمفضاها، همه موضوعاتی برای مقالههای آینده هستند.
پایان
نویسنده: آیدین عثمانباشیک
مترجم: سید مهدی طباطبائی
کاری از گروه فنی آنالیزتاکتیکی
مطالب مرتبط
منتخب امروز
آخرین مطالب
موضوعات داغ
در ارتباط باشید
-
دوره تخصصی آنالیز فوتبال (بخش اول)۱,۹۷۰,۰۰۰تومان
-
نرم افزار آنالیز گرافیکی۲,۵۸۰,۰۰۰تومان
-
دوره آموزش آنالیز فوتبال۱,۰۸۰,۰۰۰تومان